عقربههای ساعت قدیمی روی دیوار آرایشگاه، هر ثانیه، دقیقه و ساعت جلو میرود و زمان پیش میرود، اما برای داییقاسم، تاریخ انگار ایستاده است. درواقع زمان برای او بین دهه ۴۰ و ۵۰ ثابت مانده و پیش نرفته است. شغل اصلیاش آرایشگری است، اما بیش از اینکه به این حرفه شناخته شده باشد، همه او را بهعنوان یک مجموعهدار وسایل قدیمی میشناسند.
مغازه قدیمی قاسم زراعتگر یک موزه زنده است، بدون بلیت ورودی و نگهبان. میتوانی با خیال راحت وسایل قدیمی را برداری و از نزدیک تماشا کنی.
قاسم زراعتگر به «داییقاسم» معروف است. او عاشق عتیقه است و مدام بهدنبال پیداکردن اشیای قدیمی و کهنه است تا آنها را بخرد و به مجموعه خود اضافه کند. گوشهوکنار مغازه او پر شده است از ابزار و وسایل قدیمی مانند رادیو، تلفن، کوزه، گیوه، زنگ، ترازو، ظروف، چراغهای قدیمی و....
حتی ابزار کارش مربوطبه گذشته است. بااینکه چند ماشین اصلاح برقی دارد، ترجیح میدهد موی سر مشتریان ثابتش را با ماشین اصلاح دستی و قیچی قدیمی کوتاه کند.
دایی قاسم از همان نوجوانی، عشق عتیقهجات و وسایل قدیمی بوده است. تعریف میکند: نوجوان بودم، حدود پانزدهشانزدهساله. پدر مرحومم چند وسیله عتیقه از یک روستا در جاده سیمان به خانه آورده بود. آن اجناس برایم خیلی جذاب و تماشایی بود، از همان زمان بهدنبال جمعکردن چیزهایی افتادم که از نظر دیگران قدیمی و ازمدافتاده بود.
تیپ و قیافه داییقاسم با آدمهای معمولی فرق میکند. کلاهمخملی در زمستان و تابستان از سرش نمیافتد. میگوید: لوطیگری و مرام آدمهای قدیمی، من را شیفته خود میکرد. دوست داشتم سیمایی شبیه کلاهمخملیها داشته باشم.
انگار هرچه بوی کهنگی و قدیمیبودن بدهد، جذابیتش برای داییقاسم بیشتر است؛ شبیه کلاهی مخملی که یادگار باارزش مرحوم حاجتقی رستگار، صاحب کوره آجرپزی جاده سیمان است و به او رسیده. تعریف میکند: حاجتقی از افراد شناختهشده و صاحبنام در این محدوده بود که در هشتادسالگی به رحمت خدا رفت. این کلاه هم داستان دارد و یادگار پدر مرحوم حاجتقی است.
دوست ندارم خاطرههای قدیمی فراموش شود. هرجوری هست باید آنها را زنده نگه داریم و من حاضر نیستم جای آن، هیچ کلاه دیگری بر سر بگذارم و این را برای خودم نگه داشتهام.
مغازه داییقاسم موزهای قدیمی و تماشایی است؛ شامل صدها وسیله که قدمت بیشتر آنها به حدود نیمقرن پیش میرسد. درمیان آنها وسایلی هستند که قدمت بیشتری دارد.
داییقاسم برای ما که از دیدن و تماشای این وسایل سر ذوق آمدهایم، تعریف میکند: خیلی از آنها مثل رادیو و تلفن قدیمی همچنان کار میکنند. برخیها مثل میلهای زورخانه، چراغهای پیهسوز، ترازوهای قدیمی برای مردم جاذبه خاصی دارند. گاهی برای ورود مشتری، زنگهای زورخانه را به صدا درمیآورم و کلی ذوق میکنند. حال مردم با دیدن این وسایل خوب میشود.
داییقاسم با اینکه عاشق وسایل قدیمی و کهنه است و هر جا باشد با جان و دل سراغشان میرود، هیچوقت دنبال اجناس زیرخاکی نرفته است. میگوید آنها جزو میراث کشورمان است و جای آنها در موزه است، نه خانه من و مغازه دیگری.
دلش میخواهد روزگار به دهه ۵۰ برگردد، زمانیکه خودش به دنیا آمد تا آدمهای قدیمی را دوباره کنارش داشته باشد. تعریف میکند: متولد۱۳۵۱ هستم. پدرم و قدیمیها همیشه از مرام و معرفت بزرگترهایشان تعریف میکردند. آن زمان مردم یکرنگ بودند. به همیندلیل هرآنچه را به گذشته برگردد و بوی کهنگی بدهد، دوست دارم. قدیمیها که رفتهاند، اما یادشان باید زنده بماند.
زنگ تلفن قدیمی مغازه که به صدا در میآید، آدم را ذوقزده میکند؛ انگار کنار داییقاسم در عصر دیگری زندگی میکنیم. او با اشتیاق تعریف میکند: به این وسایل انس گرفتهام و برایم از هزار وسیله نو ارزشمندترند.
یکی دیگر از وجوه جذاب شخصیت داییقاسم این است که او عاشق بازیگری است و در چندسکانس فیلم سینمایی بازی کرده است؛ میگوید: از من تاکنون برای بازی در چند فیلم و سریال دعوت شده است. حتی برای سریال «نوروز رنگی» هم به من پیشنهاد بازی داده شد، اما وقتی شنیدم ژانر فیلم کمدی است و احتمال دارد به لباس و کلاهی که بر سردارم بیاحترامی شود، پاسخ رد دادم. اما بعد از آن در چندسکانس یک فیلم سینمایی به نام «چاله سیاه» بازی کردم، که بهزودی روی پرده سینما میآید.
همچنین در فیلمهای کوتاه بسیاری در فضای مجازی که بیشتر حول محور مرام پهلوانی و درسهای اخلاقی است، ایفای نقش کردهام؛ فیلمهایی که توسط هنرمندان همین منطقه تهیه شده است با این هدف که بر جوانان تأثیر مثبتی بگذارد.
داییقاسم قصد دارد در یک مکان قدیمی در همین محدوده جاده سیمان، مرکز بومگردی راه بیندازد. تعریف میکند: تاریخ و هویت گذشته برای بیشتر افراد جذابیت دارد و افراد دوست دارند بدانند زندگی گذشتگانشان چطور بوده است. بههمیندلیل دوست دارم محلی در نظر بگیرم و داخلش را از اشیا و وسایل قدیمی پر کنم تا محل تفرج و تفریح آنها باشد.
مغازه دایی متفاوت است و آوازه و شهرت او، مغازهاش و اتومبیلش، بین اهالی محلههای مجاور هم پیچیده است. البته او در فضای مجازی هم کم طرفدار ندارد. مثل همه لوطیها منشور اخلاقی نانوشتهای دارد مبنیبر اینکه همیشه باید به رفیقان و زیردستان احترام گذاشت و کسی اگر به دردسر افتاد، سینه سپر کرد و پیش رفت.
دل داییقاسم از خوشحالی میلرزد وقتی میبیند یک نفر از دیدن وسایل قدیمی، این همه به ذوق میآید. دوست دارد آدمها همان دلهای صاف و صادق گذشته را داشتند و دست یکدیگر را به وقت سختی میگرفتند و پشت هم بودند. میگوید: البته در دوره حالا نیز از این آدمها کم نداریم.
او از لوطیهای قدیم، مرام و معرفت را یاد گرفته است و اینکه به تنگدستها و آدمهای کمبضاعت خیلی کمک میکردند. دایی نیز همین کار را انجام میدهد و اگر بداند کسی پول ندارد، صلواتی اصلاحش میکند.
دیدن وسایل قدیمی در یک مغازه آرایشگری، حال دل هر مراجعهکنندهای را خوب میکند؛ حالا فکر کنید یک نفر مثل داییقاسم که هم ذوق بازیگری دارد و هم عشق کمک به دیگران، صاحب این وسایل باشد.
* این گزارش یکشنبه ۲۸ آبانماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۴۷ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.